میخانه...

آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم... آن عهد که بستیم به پیمانه شکستیم... ای فاتح هر قلب همان طور که گفتی... ما عهد شکستیم ولی دل نشکستیم

شنبه 11 تير 1390برچسب:, :: 13:7 ::  نويسنده : فرشید

زنده باد آنکس که گاهی یادی از ما میکند!از خجالت ما غریبان راغرق دریا میکند!حال ما میپرسد و از مهربانی های خود.این دل رنجور ما راعطر گلها میکند..

پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, :: 1:44 ::  نويسنده : فرشید

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

 

تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من

...

عضو جمعیّت حق گشتی و دیگر نـخوری

 

غـم تـنهایی و مـهجوری و حـیرانی من

من کـه قـدر گـهر پاک تـو مـی‌دانستم

 

ز چـه مـفقود شـدی؟ ای گهر کـانی من

من که آب تو ز سرچشمهٔ دل مـی‌دادم

 

آب و رنگت چه شد ای لالهٔ نعمانی من؟

من یکی مرغ غزلخوان تو بـودم، چه فتاد؟

 

که دگر گـوش نـداری به نواخوانی من

گنج خود خوانـدیَم و رفتی و بگـذاشتیَم

 

ای عجب! بعد تو با کیست نگهبانی من؟

پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, :: 1:40 ::  نويسنده : فرشید

گویند عارفان هنر و علم کیمیاست

 

وآن مس که شد همسر این کیمیا طلاست

...

وقت گذشته را نتوانی خرید باز

 

مفروش خیره، کاین گهر پاک بی بهاست

گر زنده ای و مرده نه ای، کار جان گزین

 

تن پروری چه سود، چو جان تو ناشتاست

...

زان راه بازگرد که از رهروان تهی است

 

زان آدمی بترس که با دیو آشناست

جان را بلنددار که این است برتری

 

پستی نه از زمین و بلندی نه از هواست

...

جمشید ساخت جام جهان بین از آنسبب

 

کآگه نبود از اینکه جهان جام خود نماست

زنگارهاست در دل آلودگان دهر

 

هر پاک جامه را نتوان گفت پارساست

ایدل غرور و حرص و زبونی و سفلگی است

 

ای دیده، راه دیو ز راه خدا جداست

...

در پیچ و تابهای ره عشق مقصدیست

 

در موجهای بحر سعادت سفینه هاست

...

دیوانگی است قصه تقدیر و بخت نیست

 

از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست

...

جانرا هرآنکه معرفت آموخت مردم است

 

دل را هرآنکه نیک نگه داشت، پادشاست

 

 

 

ای گل تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی؟

 

جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی؟

رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت

 

غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟

پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, :: 1:35 ::  نويسنده : فرشید

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است

چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتی که تو را هست با خد

کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم

آخر سوال کن که گدا را چه حاجت است

ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست

در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست

چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست

اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

آن شد که بار منت ملاح بردمی

گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست

احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار

می​داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است

می​داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است

با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

 

پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, :: 1:31 ::  نويسنده : فرشید

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان میخانه... و آدرس f.etesam.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 7429
تعداد مطالب : 5
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1